ترس هديه هميشگي جامعه به زنان بوده و هست. ترس از دوست داشتني نبودن، ترس از ازدواج نكردن، ترس از بچه دار نشدن و....دخترها از كودكي با بكن و نكن هايي كه به آنها تحميل ميشود، زمان زيادي صرف اين ميشود كه دخترها نگران ذهنيت پسرها درباره خودشان باشند و بايد قيد عصباني بودن را بزني تا دوست داشتني باشي. به دختران اجازه رقابت ميدهيم، اما رقابت با يكديگر براي جلب توجه مردان. به روابط پسران اهميت زيادي داده نميشود اما در قبال دختران وسواس به خرج داده ميشود و متاسفانه ميبينيم كه در كشورمان وقتي به دختر جواني تعرض ميشود، بسياري مجرم واقعي را رها كرده و به دختر ايراد ميگيرند كه مقصر خودت هستي كه ظاهر و پوششي را انتخاب كردي. هنوز در خيلي از دادگاه ها زن را نصف مرد به حساب ميآورند. حتي در فحش هايي كه رد و بدل ميشود ردي از زنان و زنانگي به چشم ميخورد. چيزهايي كه بايد در مقابلشان ايستاد چرا كه اگر مردم به برده داري هم تن ميدادند و براي براندازي آن تلاش نميكردند بي شك برده داري هنوز هم جزو فرهنگ بود. وانگاري ماآتاي، برنده جايزه صلح نوبل گفته بود:
هرچه بالاتر ميروي زنهاي كمتري ميبيني.
ميتوان اينطور در نظر داشت كه اكثر كساني كه فمينيست بودن را ارزش ميدانند، فمينيسم را در راستاي عدالت ميدانند و در واقع عدالت را يك ارزش ميدانند و شخص بي عدالت را هنجارشكن. هيچ دليلي ندارد كه كسي از فمينيست بودن بترسد يا از گفتن آن ابا داشته باشد. فمينيسم براي مخالفت با هرگونه برتري بوده و هست. فمينيسم به برابري اجتماعي و اقتصادي و سياسي هر دو جنس معتقد است اما عوام ميپندارند فمينيست ها عمدتا زنان بد اقبالي هستند كه آرايش نميكنند، موهاي زائدشان را نميزنند، هيچ حس شوخ طبعياي ندارند و نميتوانند براي خودشان شوهري دست و پا كنند. يعني فمينيست يعني متنفر بودن از مردها. در واقع واژهي فمينيست و مفهوم آن، توسط كليشه ها محدود شده اند.
در بسياري از كشورها ميبينيم كه با تحصيلات يكسان و ساعت كاري يكسان، مرد دستمزد بيشتري نسبت به زن دريافت ميكند. چرا؟ چون مرد است. دنياي امروز مثل چند قرن قبل نيست. در قرن پانزدهم ميلادي اين كار منطقي بود چرا كه مردها معمولا قدرت جسماني بيشتري دارند اما بسياري از مشاغل در دنياي امروز نسبت به گذشته، هوش، آگاهي و خلاقيت تعيين كننده تر از زور و بازو هستند. كليشه هايي كه در برخي موارد از قضا به ضرر مرد هستند. دختر و پسر نوجواني كه باهم بيرون ميروند، هردو پول تو جيبي كمي دارند اما هميشه پسر بايد هزينه ها را پرداخت كند تا مثلا مرد بودنش را ثابت كرده باشد. چه ميشد اگر دخترها و پسرها نگرششان اين نبود كه حتما پسر بايد حساب كند و جوري تربيت ميشدند كه مردانگي را به پول ربط نميدادند؟ نتيجه اش اين بود كه در دهه هاي بعد ديگر پسرها فشار ناشي از سنجيده شدن مردانگيشان توسط ماديات را متحمل نميشدند.چه خوب بود كه موقع تربيت بچه ها، به جاي جنسيت، روي توانايي هايشان تمركز كنيم و با در نظر نگرفتن جنسيت به علايق آنها توجه كنيم.
شرم و حيا براي زن يك امر واجب است اما به پسر كه ميرسد تقليل پيدا ميكند. همين دخترها تبديل به زناني ميشوند كه نه از حقشان ميتواننددفاع كنند و نه خواسته هايشان را ابراز كنند و سكوت را ترجيح ميدهند. به پسرها ياد نميدهيم كه كارهاي شخصيشان بر عهده خودشان است و هنگام ازدواج، همسر ايده آل بودن را در گرو خوب خانه داري كردن ميبينند. مشكل اصلي همه موارد ذكر شده كه نامش "جنسيت گرايي" است، اين است كه به ما دستور ميدهند چگونه باشيم بجاي آنكه بفهميم چگونه هستيم و آزادانه خود واقعيمان باشيم. دختر و پسر تفاوتهاي بيولوژيكي غير قابل انكاري دارند اما "اجتماعي كردن"، فاكتور مهم تري در تعيين نقش بوده و هست. مثلا پخت و پز و نظافت را وظيفه ذاتي زن ميدانيم، چون زنها با ژن پخت و پز به دنيا آمده اند؟ خير، اتفاقا بيشتر آشپزهاي معروف جهان كه عنوان جذاب سرآشپز را يدك ميكشند مرد هستند. دليلش ساليان سال اجتماعي شدن هست تا پخت و پز را به عنوان نقش شان بپذيرند. چه ميشود اگر پدر و مادرها از همان ابتدا به پسرهايشان هم آشپزي را ياد بدهند و مثلا زماني كه برادر خانواده گرسنه هست، خواهر را مجبور به غذا پختن نكنند؟ به هر حال آشپزي كاري مفيد و نوعي مهارت است. بايد توجه داشت كه در دنياي امروز كه زنان غالبا شاغل هم هستند، به دور از ادب و فرهنگ است كه زن موظف باشد هم كارهاي منزل را سر و سامان بدهد و هم به كار بيرون از منزل مشغول باشد. چه ميشد اگر كمك كردن مرد به زن در كارهاي خانه و نگه داشتن بچه وسيله اي براي تمسخر آن مرد نميشد.
فمينيست مقوله اي است منطبق بر حقوق بشر براي به چالش كشيدن انكار مشكلات جنسيتي كه به "انسان بودن" مربوط نميشوند بلكه به طور اختصاصي به "زن بودن" مربوط ميشوند. اين ايده كه فمينيسم، مردها را تهديد ميكند از نحوه بزرگ شدن آنها نشات ميگيرد و اينكه خود را به "طور طبيعي" در راس كارها نبينند. ما ميمون نيستيم كه با مطرح كردن بحث زيست شناسي تكاملي و اينكه چگونه ميمون ماده در خدمت ميمون نر بوده است، زن را ذيل مرد تعريف كنيم. بعضي ها ميگويند طبق فرهنگ و عرف، زن تابع مرد است اما فرهنگ مدام در حال تغيير است. صد و پنجاه سال قبل در آمريكا برده داري امري طبيعي بود و در آفريقا بر اساس فرهنگي به نام ايگبو، تولد دو قلو ها را بدشگون ميدانستنذ و آنها را ميكشتند. ولي امروزه اين كارها براي مردم غيرقابل درك است. بايد اين سوال را پرسيد كه هدف فرهنگ چيست؟ جز اين است كه بايد براي حفظ و تداوم مردم عمل كند؟ فرهنگ مردم را نميسازد، اين مردم هستند كه فرهنگ را ميسازند. اگر اينطور ياد گرفتيم كه كمال انساني زنان جزو فرهنگ ما نيست، مشكلي نيست، ميتوانيم و بايد آنرا تغيير دهيم. فمينست يعني كسي كه به برابري اجتماعي و سياسي و اقتصادي دو جنس معتقد باشد، هركسي جز اين نظري داشته باشد يا برتري جنسي معتقد باشد از دايره فمينيسم خارج است.
- چهارشنبه ۲۷ فروردین ۹۹ | ۲۲:۳۶
- ۹۷ بازديد
- ۰ نظر